سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مجموعه اشعار و حکایات کهن و معاصر

اسم من گم شده است - روز معلم مبارک

اسم من گم شده است.
توی دفترچه ی پر حجم زمان
دیرگاهی است
فراموش شدم .
اسم من گم شده است
لا به لای ورق کهنه ی آن لایحه ها
زیر آن بند غریب
پشت انبوهی از آن شرط و شروط
لای آن تبصره ها
اسم من گم شده است
در تریبون معلق شده سخت سکوت
حق من گم شده است.
زنگ انشاء
کسی انگار نمی خواست معلم بشود
شان من گم شده است
شان من نیست بنالم
شان من نیست بگویم
ز تهی ، ز نبود
یا از این زخم کبود
لیک
رنگ رخساره گواهی دهد از سر درون
از همه رنج فزون .
اسم من گم شده است
نردبانی شده ام
صاف به دیوار ترقی
تا که این نسل  و آن نسل
پای بر پله ی من
سوی فردا بروند
و غریبانه فراموش شوم
اسم من گم شده است .

نجمه امامی




شعر بالا سروده ی بسیار زیبای خانم نجمه امامی ست . این شعر دقیقاً شرح حال یک معلم ، توی روزگارِ امروزه . و این برای
من که پدر و ماردم فرهنگی هستن ، ملموس تره . اگه یه نگاه کوچولو به تقویم
بندازیم  سه روز بزرگ رو پشت هم می بینیم ، روز پرستار و گارگر و معلم .
برای سه قشر زحمتکش و فداکارِ کارگر و معلم و پرستار آرزوی آرامش و
تندرستی دارم .

عکس : فارس


هشتم آبان ماه با یاد قیصر

هشتم آبان برای من یاد آور یک سه شنبه ی تلخ و خاطره غم
انگیز از دست رفتن قیصر امین پور است ، مثل یک چشم به هم زدن هشتم آبان
دیگری آمد و یکسال از آن روز گذشت .....

تصویر جلد دستور زبان عشق

 ساعت هفت ونیم یا هشت ونیم بود  درست یادم نیست ، در اتوبوس
بودم و طبق معمول سر پا ، رادیوی اتوبوس روشن بود رادیو پیام و اخبارش که
هر پانزده دقیقه یکبار پخش می شود . بعد از یک ترانه ای ملایم نوبت به
اخبار رسید ؛ گوینده ی اخبار بلافاصله پس از سلام گفت : « قیصر امین پور
شاعر معاصر کشورمان بامداد امروز هشتم آبان در بیمارستان دی دارفانی
راوداع گفت .» چند قدمی به سمت جلوی اتوبوس برداشتم شاید چیز دیگری ، شاید
اشتباه شنیده باشم . همین طور هاج و واج مانده بودم . خیلی وقت بود که می
دانستم او بیمار است از همان موقع که [مجله ] ایران جوان را می خریدم و می
خواندم یادم هست ایران جوان یکروز در یکی از شماره هایش عکس بزرگی در دو
صفحه چاپ کرده بود و در صفحه ای دیگر برای او آرزوی سلامتی کرده بود .
اینقدر مبهوت و مغموم این خبر شده بودم که نفهمم این مسیر 40 دقیقه ای را
چگونه طی شد . قیصر را خیلی ها می شناختند ، خیلی ها دوست اش داشتند . او
خیلی مصاحبه نمی کرد و به خصوص هیچ گاه در تلویزیون او را ندیدیم با این
حال کتابهای او همیشه پرفروش و تاثیرگذار بودند . فوری به دوستانم با اس
ام اس خبر دادم فکر می کردم آنها باخبرند ، نوشتم که : « قیصر هم رفت » .
ولی از قرار آنها هم نمی دانستند و با خبر من خیلی ناراحت شدند .

قیصر امین پور

امین پور ارتباط تنگاتنگی با بزرگان شعر و ادبیات و مویسقی
داشت . اکثر ترانه های زیبا که این سالها شنیده ایم از اصفهانی ، افتخاری
و عبداللهی متعلق به او بود . قیصر تا آنجایی که من می دانم مشکلات جسمی
اش از زمانی شروع شد که در یکی از جاده های کشور به شدت تصادف کرد ، کلیه
هایش تحت تاثیر همین تصادف مشکل پیدا می کنند . به گواه دوستانش وضع قیصر
این اواخر روز به روز بدتر می شد تا جایی که از لحاظ ظاهری او روز به روز
ضعیف تر می شد . سهیل محمودی هروقت در برنامه ی با کاروان شعر و موسیقی
یادی از او می کرد برای او آرزو ی سلامتی داشت . ساعد باقری در رادیو پیام
در آن برنامه شباهنگاهی اش هر وقت یادی از او می کرد از مردم می خواست تا
برای سلامتی اش دعا کنند . به عکس پایین توجه کنید این عکس را بارها و
بارها دیده ایم حتی یکبار دیگر خودم در همین وبلاگ گذاشته ام .

3یار قدیمی - سیدحسن حسینی، سلمان هراتی ، قیصر امین پور

آدم های این عکس شباهت های فراوانی با هم دارند . هر سه
شاعرند . هر سه نقش بسزایی در ادبیات و شعر معاصر این مملکت دارند . سلمان
و قیصر هر دو به گونه ای فوت شدند که متاسفانه زمینه ساز مرگ آنها یک
تصادف بوده است . سید حسن حسینی و قیصر هر دو در نیمه های شب و 48 سالگی
از دنیا رفتند .هر سه هنوز برای مردن خیلی جوان بودند . واقعا چه عکس
عجیبی!

قیصر علاوه بر این که شاعر خوبی بود انسان خوبی هم بود و
واقعیت دقیقا همان بود که بسیاری از دوستان قیصر هم اذعان کرده اند بین
قیصر امین پور و شعر هایش فاصله ای نبود . او همان بود که در شعرهایش می
دیدیم و این باعث تمایز او از دیگران بود و همین بود که کتاب های او از پر
تیراژترین بود . او هیچگاه از اوج فاصله نگرفت و در اوج هم رفت . او در
آخرین ماههای عمرش " دستور زبان عشق " را منتشر کرد که تکامل یافته ی همه
ی شعرهایش بود . " دستور زبان عشق " ی که آخرین ایستگاه قطار شعر ها و
زندگی قیصر شد .

یاد و خاطره ی قیصر امین پور شاعر دردآشنای هم روزگارمان گرامی باد. با هم یکی از آخرین شعرهایش را می خوانیم :

 

شعرناگفته – آخرین دفتر قیصر امین پور « دستور زبان عشق »

 بلند شو قیصر ....

نه !

کاری به کار عشق ندارم !

من هیچ چیز و هیچ کس را

دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا

هر چیز و هر کسی را

که دوستر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار

یا زهرمار باشد

از تو دریغ می کند ....

پس من با همه ی وجودم

خود را  زدم به مردن  

تا روزگار ، دیگر

کاری به کار من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

ناگفته می گذارم

تا روزگار بو نبرد ....

گفتم که

کاری به کار عشق ندارم .

 

 به لینک های زیر سر بزنید دست نوشته های دوستان قیصر برای اوست :

مهمان داری سید!... - علیرضا قزوه

قیصر امین پور هم از میان ما کوچید - محمدکاظم کاظمی

داغ ، داغ است ولی داغ برادر... قیصر! – علیرضا قزوه

در سوگ قیصر - عبدالرحیم سعیدی راد

در بدرقه دوستم قیصر امین پور  - ابوالفضل زرویی نصر آباد

قیصر شعر – عبدالرحیم سعیدی راد

چشمان تو، ویرانه های تخت جمشیدند (خاطره ای از قیصر ) - ابوالفضل زرویی نصر آباد

غزلی برای قیصر - عبدالرحیم سعیدی راد

بین امین پور و شعرهایش فاصله ای نیست – سهیل محمودی

پر کشید قیصر هم... - سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)

برای قیصر شعر ایران  - سعید بیابانکی

قیصر هم رفت... – ابراهیم سنائی

باز هم قیصر- عبدالجبار کاکائی

چه زود پیر شدند دوستانم – علیرضا قزوه

ای مسیح مهربان زیر نام قیصرم - عبدالجبار کاکائی

تصویری از یک نامه با دستخط قیصر - علیرضا قزوه